طعم سیب

چشمانم طعم سیب می دهد

 سیبی  گاز زده

دستانم اما

 طعمی از ته مانده های سفره ای

که برای زنان همسایه انداختی

 من  دور می شوم

 از فنجان قهوه ای که برایم ریختی

 و طعم تلخ فالی  که زن دورگرد

 به زور لای انگشتانم جا داد

دور می شوم

 می روم میان جعبه مداد رنگی

 گم می شوم

 تنم بوی  مداد هایی می گیرد

 که با آن رنگم کردی

گفتی از این جعبه اگر رد شوی

نیمه ناتمام من می شوی

 و من میان رنگ ها 

 یادگاری های تلخ  نوشتم

**

  چشمان طعم سیب می دهد

 اما زیر پلک هایم

جزر و مد بوسه هایت

خیانت را بیتوته می کنند

**

 دور می شوم از تکه های  خودم

چشمم می افتد

دو نیم می شوم

 وباز زنی فال گیر 

انتهای  چشمانم را

 به تفاله های چای  پیوند میزند

می گوید این بهار که آمد

یادت باشد

پس مانده هایت را

ته یک کیسه زباله به حاشیه کوچه زمان بسپاری

 ***

و می روم  جایی همین نزیکی

 تا سر کوچه همسایه

خوم را روی یادگاری های دیوار  جا بگذارم ...

 

آب نبات چوبی....

 

 

 تمام عشقم

اضطرابی است که زیر زبانت خیس می شود

من تمام حواسم را

به چای شیرینی  که تو به هم میزنی بسته ام

دلم آب نبات چوبی می خواهد

آب نباتی که تو برای  باز کنی

 ****

 دلم می خواهد روی خط چشمانم

مشق هایم را ورق بزنی

خطی روی دلتنگی هایم بکشی

 سرزده مرا به کوچه کودکی ببری  

آنجا که مادر بزرگ عصایش را

 به زمانی که دیگر نبود تکیه می داد

  

دلم اب نبات چوبی می خواهد

و

 نان گرم شده ای که مادر برایم لقمه می کرد

تا زودتر

قدم هایم را به سادگی کوچه های گلی بسپارم

و روی  سطر های معلم   

آرزو هایم را نقاشی کنم

 دلم آب نبات چوبی می خواهد

 تا روی   دلتنگی هایم  آب شوم

من گم شوم و تو

بی حساب زمان مرا پیدا کنی

 چشم بگذاری

و مرا به ا ضطراب بوسه هایت بسپاری

  یادت باشد

 آسمان که صاف شد

 حتما برایم  یک آب نبات چوبی بیاری...

 

فقط دو قطره باران

من تمام گیاهان دارویی باغچه ات

 را به یک بوسه ضمانت می کنم

 قول می دهم از کنا ر بوته دستانم سبز شوم

اینجا زیر درخت حوصله من

 دانه ای وول می خورد

  و

گاهی  بوی گیاه آویشنت

   زن همسایه را اینجا  می کشاند

کشان کشان دست های آشفتگی اش را  بالا می برد

***

به ابر ها بگو  

 به خاطر مورچه ها  ببارند

  تا شاید

 دانه ای را به دوش بکشند

 تا گیاه فاصله نیست

 فقط دو قطره باران

از  سبد لطف خدا ...