اتفاق

 

 

   اتفاق

 

   اتفاقی نارس   ته گلویم مچ انداخته

 

   سرما خستگی را روی دوشم   هذیان می کند

  روی  تکرار  حادثه ها  دراز کشیده ام

این  روزها چقدر هوا گرفته

   کسی پیله های تنهایی اش 

را روی سرم  می تکاند

 جارویی اگر بود

شاید  مرد سپور به یادم می آمد

 زباله ها را کجا بریزم

 ته حوصله  کپک زده ...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
نقره ای جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:26 ق.ظ

...

نقره ای یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:31 ق.ظ http://silverheart.blogfa.com

جدای از دیر به دیر نوشتنت ... از آبی بلاگت خیلی خوشم میاد!

حضرت عشق پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:07 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیش تر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم وبه تو نیاز دارم
--------
درود...
امیدوارم که حالت خوب باشه
بعد از مدت ها انتظار !
حضرت عشق به روز شد...
منتظر حضور گرمت هستم عزیز
قربانت
فعلا....
--------- یا حق ! --------

نا شناس!! یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:53 ب.ظ

خدا بهتون عقل بده با این امعار (جمع معر) !!

سعی کن با زبان شیرین فارسی حرف بزنی دوست من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد