پشت سطر ها مانده ایم
بی خیال از خط نوشته های که
آرام آرام بر تن زمان
شاخه می کشد
ته مانده ها آرزوهایمان
زخمی بال های شب اند
من در انتهای آفتابم
چشمی سرگردان
مرا به وسعت آسمان
تا تپش پاییز می کشاند
باید برای آشفتگی چشمانم
قاب عکسی فراهم کنم ...
خب ... یه میلانی هیچوقت با یه اینتری دوست نمی شه ... مگه وقتی پای لیگ اروپایی وسط باشه ... ما یه تفاوت خیلی مهم و به نظر این حقیر اساسی داریم که من به هیچ وجه هم بیخیالش نمی توانم بشوم چون هویتم درش وجود داره!!!
«« شما شاعر سپید هستید!!! من شاعر نو ام!!! شما اینتر میلانی .... من آ ث میلانی!!!»»
در مخلص کلام اینکه خب ... لینک چیز خوبیست که به هیچ دردی هم نمی خورد ... اما چه کنیم که گرفتاریم!! فعلا!!!
راستی من نقره ای هستم ... نه نقره ... و در ضمن اسم بلاگ هم نقره ای نوشت می باشد!!! حالا ایناش زیاد مهم نیست ... اسم بلاگ شما چیه اونوقت؟؟؟ بارش؟؟؟!!
...چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگ هام...می میرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام...من چه جوری تو رو خواستم ؟تو چه جور ازم گذشتی...
--------
سلام
میخونه ی **حضرت عشق** آپ دیت شد !
منتظرتم
قربانت
فعلا....
--------- یا حق !---------