بر تیر چراغ های کوچه
کسی ایستاده
صدای شکسته شدن نوری در تاریکی
سنجاقک های قدم هایم را می پاید
***
اینبار انبوهی از نگاههای خسته
تا انتهای بودنت آویزان می مانند
به لایه های لجن زده دست هایت بنگر
کرم های ماندگی بوی تنت را
به آهستگی به گنداب سکوت می سپارند
نگاه کن هنوز نوری هست
***
اینجا کسی به وسعت چشمان خاکستریت
ماه را تا بزرگی فردا می برد
ناقوس کهنه دلت را بزن
گستره ای برای رویشی دوباره ترا به تماشا می سپارد
اما باز
طنین سوگند خورده باران
مرا با خود می برد
نمی دانم بر حس کوچه کسی پا می نهد
و یا دوباره باید به بهانه سادگی چشمانم
تکه های خرده شده پرواز را
تا
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
سلام
زیبا بود و پر از حس و شور
جای هیچ حرفی نیست
سرشار باشید و همیشه در امتداد امید
سلام . حالت خیلی خوبه خوشحالم که حسه شعرت زیباست
از لطف و محبت شما سپاسگذارم
موفق و موید باشید