از کنار میله  ها گذشتی
 این همه فریاد تکه تکه شده بود
ندیدی
 بغض فریادم گرفت
آرام ارام روی چشم هایم ته نشین شد
گفتم این بار که از کنار م گذشتی
بوسه های تکراریم را در امتداد چشمانم   هاشور می زنم
 باز هم آمدی
 این بار میله ها پوسیده بود
 چشم ها پلاسیده و دستهایم هم
 به اوج خسته تنهایی آویزان مانده بود
چقدر دیر آمدی
اینقدر دیر که آفتاب هم رفته بود 
   حالا باید سراغ مرا از کرم های خاکی گل های  یاس  بگیری
که قرن هاست  روی تنم وول می خورند .....
نظرات 2 + ارسال نظر
الهام چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:38 ب.ظ http://www.kiandokht.persianblog.com

چقدر دير...از فريادهای تکه تکه شده هم که بگذريم اين تکه های من برميله ها.... عميق بود.لذت بردم.

سید محمد حسینی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:33 ق.ظ http://sedakon.persianblog.com

سلام فوق العاده بود جدا لذت بردم باز هم می آیم لینک شما افزوده می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد